سیزده به در و دو ماهگی سارینا
خب اینم اولین سیزده به در سارینایی. در دو ماهگیت. فقط یه خورده از دست آفتاب عصبانی بودی چون چشماتو بدجوری اذیت میکرد... اینم دختر عمو نرجس جونی ...
نویسنده :
H،F
13:17
اولین ادو بودوهای سارینایی در سال نو!
این روزا کلی اد بدو میکنی . ااااااااااا اوووووووووووو ااااااااااااااوووووووووو . خب ذیگه بزرگ شدی اولین سال نو رو تجربه کردی.... امسال هم چون تو به جمعمون اضافه شدی دیگه کسی ما رو تحویل نمیگرفت .تمام عیدی ها رو تو جمع کردی!!!!!... کلی هم مهمونی رفتیم. اینقدر آروم بودی که اصلا اذیت نشدیم. همه دوستت داشتن گل خوشگل ما ...
نویسنده :
H،F
13:15
سارینا میتونه بشینه ولی نه حالا حالا ها!
کلی ذوق کردی که میتونی بشینی البته با کمک موتکات!!! ...
نویسنده :
H،F
12:29
دختر مهربون مامانی و بابایی
از همون روزای اول که به دنیا اومدی خوش خنده بودی. آرومو مهربون///// ...
نویسنده :
H،F
12:34
سارینا و سیلور
چه با حال خوابیدین دو تایی! اینجا خونه جدیدمونه. و تو یک ماهه شدی .خیلی سخت بود اسباب کشی ولی وجود تو برامون کل دلگرمی بود... ...
نویسنده :
H،F
12:21
خوابه خوابی!
اینجا 13 روزت هست توی خواب مثل فر شته هایی.... اینجا هم 4 روزته و داری تو خواب میخندی! ...
نویسنده :
H،F
11:30
سارینا لپ گلی در ده روزگی!
خب بالاخره ده روزه شدی امروز بردیمت خونه مامانی.کرج که بر یم حموم ده! موفق شدم بشورمت!!!!هورا ...
نویسنده :
H،F
12:20
بهترین هدیه ای که گرفتیم...
سارینافرشته کوچولویما یکروزچهارشنبه به تاریخ 11/11/91 ساعت 16:45 در بیمارستان الغدیر به دنیا اومد.. جیگرمن تواینقدر کوچولوموچولو بودی که حتی برایعوض کردن پوشکت میترسیدم بشورمت! و مامانی بود که تمام این مدت کمکم میکرد.طفلکیحتیتو شب بیداریهای من واسه شیر دادنت/اون هم بیدارمیشد/خلاصه خیلی کمکم کرد//ممنون مامانی ...
نویسنده :
H،F
16:45