سارینا فینگیلی

خب خوشگل خانم ما بالاخره 6 ماهه شدی و اینم کادوی نیم سالگیت ! البته پشه ها هم دیشب بت کادو دادن! اینم خونه بابایی  که حسابی سرسره سواری کردی. اینم خونه بابایی کرجی ! خب حالا نوبت پیشرفتهای ساریناییه : دیگه میتونی بدون کمک بشینی . سینه خیز هم میری البته کلی به خودت فشار میاری.ٱخ جیگر مامان...... ...

اینجا کلی آب بازی کردی. البته اولش میترسیدی ! بدش  دیگه حاضر نبودی دل بکنی ! این روزا کلی شیطون شدی، از صروصدا کردن گرفته تا خنده های بلندوجیغ جیغ  کردن! سرعتت هم تو رانندگی روروءکت زیاد شده ولی هنوز تسلط نداری همش به این ور و اون ور اصابت میکنی ولی خوب یاد گرفتی محکم بزنی به در اتاقت و بازش کنی!  هنوز هم چهار دست و پا نمیری وقتی دمر میشی یه دور ١٨٠ درجه ای می زنی! خلاصه اینکه هر روز داری عشقولی تر میشی واسه مامان و بابا....   ...

امروز سارینا خوشگل ما پنج ماهش شد... ...

...

امروز به اصرار بابا سوار روروک شدی. هنوز یک ماه جا داری آخه پاهات به سختی به زمین میرسه ولی کلی ذوق کرده بودی..... ...

...

امروز با تلاشهای شبانه روزیت موفق شدی دمرو شی!ولی زود به غر زدن میوفتادی . آخه مثل لاکپشت دیگه نمینونستی بر گردی و خسته میشدی! ...

امروز که این عکسارو گرفتیم گوشت سوراخه! آخی خب گفتیم شاید اگه بزرگتر بشی بیشتر دردت بیاد...اولش یه کوچولو گریه کردی ولی زود آروم شدی / قول میدم آخرین بارم بود! ببین چه خوشحالی ...

خب. امروز 4 ماهه شدی به همین خاطر  اجازه داشتی کلی شیطونی کنی ! از تاب سواری گرفته تا بقل کردن یه ظرف پر از شکلات. آخر سر هم طوری خوابیدی که یعنی مزاحم نشید من خوابم!      صداهایی هم که در میاری بیشتر شده و کلی پیشرفت کردی! آب دهن ریختن و حباب درست کردن هم بش اضافه شده!!!!! ...

امروز رفتیم دیدن عمو حسین شوهر خاله فریبا که از سوئیس اومده بود. البته هفته پیش کرج خونه مامانی اولین دیدارتون بود. خیلی ازت خوشش اومد. جای خاله فریبا خالی . دلش بر ات یه ذره شده.... بدشم رقتیم پارک جمشیدیه. با بزبزی عکس گرفتی ...